سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر دانشی که خرد تأییدش نکند، مایه گمراهی است . [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 86 خرداد 7 , ساعت 3:40 عصر

 

بخش دوم از زندگانى حضرت على -علیه السلام را دوران پس از بعثت وقبل از هجرت تشکیل مى‏دهد. این دوره از سیزده سال تجاوز نمى‏کند وحضرت على -علیه السلام در تمام این مدت در محضر پیامبر بود وتکالیفى را برعهده داشت.

نقاط جالب وحساس این دوره، یک رشته افتخارات است که نصیب امام شد افتخاراتى که در طول تاریخ نصیبب کسى جز حضرت على -علیه السلام نشده، احدى بر آنها دست نیافته است.

نخستین افتخار وى در این بخش از زندگى، پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام، وبه عبارت صحیحتر، ابراز واظهار اسلام دیرینه خویش بود. (1)

پیشقدم بودن در پذیرفتن اسلام وگرویدن به آیین توحید از امورى است که قرآن مجید بر آن تکیه کرده، صریحا اعلام مى‏دارد کسانى که در گرایش به اسلام پیشگام بوده‏اند، در کسب رضاى حق ونیل به رحمت الهى نیز پیشقدم هستند. (2)

توجه خاص قرآن به موضوع «سبقت در اسلام‏» به حدى است که حتى کسانى را که پیش از فتح مکه ایمان آورده وجان ومال خود را در راه خدا ایثار کرده‏اند بر افرادى که پس از پیروزى بر مکیان ایمان آورده وجهاد کرده‏اند برترى داده است (3) ; چه رسد به مسلمانان صدر اسلام وگرایش به اسلام پیش ازمهاجرت به مدینه.

توضیح اینکه: فتح مکه در سال هشتم هجرت انجام گرفت وپیامبر صلى الله علیه و آله و سلم هجده سال پس از بعثت دژ محکم بت پرستان را گشود.علت‏برترى ایمان مسلمانان پیش از فتح مکه این است که آنان در زمانى ایمان آوردند که اسلام در شبه جزیره به قدرت وحکومت نرسیده بود وهنوز پایگاه بت پرستان به صورت یک دژ شکست ناپذیر باقى بود وجان ومال مسلمانان را خطرات بسیار تهدید مى‏کرد. اگر چه مسلمانان، بر اثر مهاجرت پیامبر ازمکه وگرایش اوس وخزرج وقبایل مجاور مدینه به اسلام، از یک قدرت نسبى برخوردار بودند ودر بسیارى از برخوردهاى نظامى پیروز مى‏شدند، ولى خطر به کلى مرتفع نشده بود.

در موقعیتى که گرویدن به اسلام وبذل جان ومال از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا ابراز ایمان وتظاهر به اسلام در آغاز کار که قدرتى جز قدرت قریش ونیرویى جز نیروى دشمن نبود باید ارزش بالاتر وبیشترى داشته باشد. از این نظر، سبقت‏به اسلام در مکه ومیان یاران پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از افتخاراتى محسوب مى‏شد که هیچ فضیلتى با آن برابرى نمى‏کرد.

عمر در یکى از ایام خلافت‏خود از خباب، ششمین مسلمان زجر کشیده صدر اسلام، پرسید که رفتار مشرکان مکه با او چگونه بود. وى پیراهن خود را از تن بیرون کرد وآثار زجر وسوختگى پشت‏خود را به خلیفه نشان داد وگفت:بارها زره آهنى بر او مى‏پوشاندند وساعتها در زیر آفتاب سوزان مکه نگاهش مى‏داشتند; وگاه آتشى بر مى‏افروختند واو را به روى آتش مى‏افکندند ومى‏کشیدند تا آتش خاموش شود. (4)

بارى، مسلما فضیلت‏بزرگ وبرترى معنوى از آن افرادى است که در راه اسلام هر زجر وشکنجه‏اى را به جان مى‏خریدند واز صمیم دل مى‏پذیرفتند.

کسى پیشگامتر از حضرت على نبود

بسیارى از محدثان وتاریخ نویسان نقل مى‏کنند که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روز دو شنبه به رسالت مبعوث شد وحضرت على علیه السلام فرداى آن روز ایمان آورد. (5) پیش از همه، رسول اکرم، خود به سبقت‏حضرت على علیه السلام در اسلام تصریح کرد ودر مجمع عمومى صحابه چنین فرمود:

نخستین کسى که در روز رستاخیز با من در حوض (کوثر) ملاقات مى‏کند پیشقدمترین شما در اسلام، على بن ابى طالب، است. (6)

احادیث وروایات منقول از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم وامیر مؤمنان علیه السلام وپیشوایان بزرگ ما، ونیز آراء محدثان ومورخان در باره سبقت امام علیه السلام بر دیگران به اندازه‏اى زیاد است که صفحات کتاب ما گنجایش نقل همه آنها را ندارد. (7) از این نظر، تنها به سخنان خود امام ونقل یک داستان تاریخى در این زمینه اکتفا مى‏کنیم.

امیر مؤمنان مى‏فرماید:

«انا عبد الله و اخو رسول الله‏و انا الصدیق الاکبر، لا یقولها بعدی الا کاذب مفتری ولقد صلیت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنین و انا اول من صلى معه‏». (8)

من بنده خدا وبرادر پیامبر وصدیق بزرگم; این سخن را پس از من جز دروغگویى افترا ساز نمى‏گوید.من با رسول خدا هفت‏سال پیش از مردم نماز گزارده ام واولین کسى هستم که با او نماز گزارد.

امام در یکى از سخنان دیگر خود مى‏فرماید:

در آن روز، اسلام جز به خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وخدیجه راه نیافته بود ومن سومین شخص این خانواده بودم. (9)

در جاى دیگر، امام -علیه السلام سبقت‏خود را به اسلام چنین بیان کرده است:

«اللهم انی اول من اناب وسمع و اجاب، لم یسبقنی الا رسول اللهصلى الله علیه و آله و سلم بالصلاة‏». (10)

خدایا، من نخستین کسى هستم که به سوى تو بازگشت وپیام تو را شنید وبه دعوت پیامبر تو پاسخ گفت، وپیش از من جز پیامبر خدا کسى نماز نگزارد.

نقل عفیف کندى

عفیف کندى مى‏گوید:

در یکى از روزها براى خرید لباس وعطر وارد مکه شدم ودر مسجد الحرام در کنار عباس بن عبد المطلب نشستم. وقتى که خورشید به اوج بلندى رسید، ناگهان دیدم مردى آمد ونگاهى به آسمان کرد وسپس رو به کعبه ایستاد.چیزى نگذشت که نوجوانى به وى ملحق شد ودر سمت راست او ایستاد.سپس زنى وارد مسجد شد ودر پشت‏سر آن دو قرار گرفت. آنگاه هر سه با هم مشغول عبادت ونماز شدند. من از دیدن این منظره که در میان بت پرستان مکه سه نفر حساب خود را از جامعه جدا کرده وخدایى جز خداى مردم مکه را مى‏پرستند در شگفت ماندم. رو به عباس کردم وگفتم:«امر عظیم!» او نیز همین جمله را تکرار کرد وسپس افزود: آیا این سه نفر را مى‏شناسى؟گفتم:نه.گفت:نخستین کسى که وارد شد وجلوتر از دو نفر دیگر ایستاد برادر زاده من محمد بن عبد الله است ودومین نفر برادر زاده دیگر من على بن ابى طالب است وسومین شخص همسر محمد است. واو مدعى است که آیین وى از جانب خداوند بر او نازل شده است واکنون در زیر آسمان خدا کسى جز این سه از این دین پیروى نمى‏کند. (11)

در اینجا ممکن است پرسیده شود که:اگر حضرت على علیه السلام نخستین کسى بود که پس از بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم به او ایمان آورد، در این صورت وضع حضرت على پیش از بعثت چگونه بوده است؟

پاسخ این سؤال، با توجه به نکته‏اى که در آغاز بحث‏بیان شد، روشن است وآن اینکه مقصود از ایمان در اینجا همان ابراز ایمان دیرینه‏اى است که پیش از بعثت جان حضرت على علیه السلام از آن لبریز بوده ولحظه‏اى از آن جدا نمى‏شده است.زیرا بر اثر مراقبتهاى ممتد و مستمر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از حضرت على -علیه السلام ریشه‏هاى ایمان به خداى یگانه در اعماق روح وروان او جاى گرفته، وجود او سراپا ایمان واخلاص بود.

از آنجا که پیامبر تا آن روز به مقام رسالت نرسیده بود، لازم بود حضرت على علیه السلام پس از ارتقاى رسول خدا به این مقام، پیوند خود را با رسول خدا استوارتر سازد وایمان دیرینه خود را به ضمیمه پذیرش رسالت وى ابراز واظهار نماید.

در قرآن مجید ایمان واسلام به معنى اظهار عقیده دیرینه بسیار بکار رفته است.مثلا آنجا که خداوند به ابراهیم دستور مى‏دهد که اسلام بیاورد او نیز مى‏گوید:«براى پروردگار جهانیان تسلیم هستم‏». (12)

در قرآن کریم از قول پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در باره خود چنین آمده است:

و امرت ان اسلم لرب العالمین .(مؤمن:66)«به من امر شده است که در برابر پروردگار جهانیان تسلیم گردم‏».

مسلما مقصود از اسلام در این موارد ومشابه آنها، اظهار تسلیم وابراز ایمانى است که در جان شخص جایگزین بوده است، وهرگز مقصود از آن تحصیل ابتدایى ایمان نیست. زیرا پیامبر اسلام پیش از نزول این آیه وحتى پیش از بعثت، یک فرد موحد وپیوسته تسلیم درگاه الهى بوده است. بنابر این باید گفت ایمان دو معنى دارد:

1) اظهار ایمان درونى که قبلا در روح وروان شخص جایگزین بوده است.مقصود از ایمان آوردن على -علیه السلام در روز دوم بعثت همین است وبس.

2) تحصیل ایمان وگرایش ابتدایى به اسلام.ایمان بسیارى از صحابه ویاران پیامبر از این دست‏بوده است.

مناظره مامون با اسحاق

مامون در دوران خلافت‏خود، بنابه مصالح سیاسى ویا شاید از روى عقیده، به تشیع خود وقبول برترى حضرت على -علیه السلام تظاهر مى‏کرد.روزى در یک انجمن علمى که چهل تن از دانشمندان عصر خود واز آن جمله اسحاق را گرد آورده بود، رو به آنان کرد وگفت:

روزى که پیامبر خدا مبعوث به رسالت‏شد بهترین عمل چه بود؟

اسحاق در پاسخ گفت: ایمان به خدا ورسالت پیامبر او.

مامون مجددا پرسید:آیا سبقت‏به اسلام در عداد بهترین عمل نبود؟

اسحاق گفت:چرا; در قرآن مجید مى‏خوانیم:

و السابقون السابقون اولئک المقربون

ومقصود از سبقت در آیه همان پیشقدمى در پذیرش اسلام است.

مامون باز پرسید:آیا کسى بر على در پذیرش اسلام سبقت جسته است‏یا اینکه على نخستین کس از مردان است که به پیامبر ایمان آورده است؟

اسحاق گفت: على نخستین فردى است که به پیامبر ایمان آورد، اما روزى که او ایمان آورد کودکى بیش نبود ونمى‏توان براى چنین اسلامى ارزش قائل شد; اما ابوبکر، اگر چه بعدها ایمان آورد، ولى روزى که به صف خداپرستان پیوست فرد کاملى بود ولذا ایمان واعتقاد او در آن سن ارزش دیگرى داشت.

مامون پرسید:على چگونه ایمان آورد؟ آیا پیامبر او را به اسلام دعوت کرد یا اینکه از طرف خدا به او الهام شد که آیین توحید وروش اسلام را بپذیرد؟ هرگز نمى‏توان گفت که اسلام حضرت على علیه السلام از طریق الهام از جانب خدا بوده است، زیرا لازمه این فرض این است که ایمان وى بر ایمان پیامبر برترى داشته باشد، به دلیل اینکه گرویدن پیامبر به توسط جبرئیل وراهنمایى او بوده است نه اینکه از جانب خدا به وى الهام شده باشد.

حال،چنانچه ایمان حضرت على علیه السلام در پرتو دعوت پیامبر بوده، آیا پیامبر از پیش خود این کا را انجام داده یا به دستور خدا بوده است؟هرگز نمى‏توان گفت که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حضرت على -علیه السلام را بدون امر واذن خدا به اسلام دعوت کرده است وقطعا باید گفت که دعوت حضرت على علیه السلام به اسلام از جانب پیامبر به فرمان خدا بوده است.آیا خداى حکیم دستور مى‏دهد که پیامبرش کودک غیر مستعدى که ایمان وعدم ایمان او یکسان است دعوت به اسلام کند؟ لذا باید گفت که شعور ودرک امام در دوران کودکى به حدى بوده که ایمان وى با ایمان بزرگسالان برابرى مى‏کرده است. (13)

جا داشت که مامون در این باره پاسخ دیگرى نیز بگوید. این پاسخ براى کسانى مناسب است که در بحثهاى ولایت وامامت اطلاعات گسترده‏اى داشته باشند وخلاصه آن این است:

هرگز نباید به اولیاى الهى از دید یک فرد عادى نگریست ودوران صباوت آنان را همانند دوران کودکى دیگران دانست واز نظر درک وفهم یکسان انگاشت.در میان پیامبران نیز کسانى بودند که در کودکى به عالیترین درجه از فهم وکمال ودرک حقایق رسیده بودند ودر همان ایام صباوت شایستگى داشتند که خداوند سبحان سخنان حکیمانه ومعارف بلند الهى را به آنان بیاموزد. در باره حضرت یحیى -علیه السلام، قرآن کریم چنین آورده است:

یا یحیى خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا .(مریم:12)

اى یحیى! کتاب را با کمال قدرت(کنایه از عمل به تمام محتویات آن) بگیر; وما به او حکمت دادیم در حالى که کودک بود.

برخى مى‏گویند که مقصود از حکمت در این آیه‏«نبوت‏» است وبرخى دیگر احتمال مى‏دهند که مقصود از آن معارف الهى است.در هر صورت، مفاد آیه حاکى است که انبیا واولیاى الهى با یک رشته استعدادهاى خاص وقابلیتهاى فوق العاده آفریده مى‏شوند وحساب دوران کودکى آنان با کودکان دیگر جداست.

حضرت مسیح علیه السلام در نخستین روزهاى تولد خود، به امر الهى، زبان به سخن گشود وگفت:

من بنده خدا هستم; به من کتاب داده شده وپیامبر الهى شده‏ام. (14)

در حالات پیشوایان معصوم نیز مى‏خوانیم که آنان در دوران کودکى پیچیده ترین مسائل عقلى وفلسفى وفقهى را پاسخ مى‏گفتند. (15) بارى، کار نیکان را نباید با کار خود قیاس کنیم ومیزان درک وفهم کودکان خود را مقیاس ادراک دوران کودکى پیامبران وپیشوایان الهى قرار دهیم. (16)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EACED1.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ